عکس کاغذ شکلاتی رو که توی اون کافیشاپ تنگ و تاریک کنار چاییمون
بود برام میفرستی. چند ثانیه ای به اسم کافیشاپ خیره میشم. نمیدونستم که برش
داشتی و داریش. به فکر فرو میرم و اکران خاطرهها شروع میشه.
اولین من و تو، اولین چایی، اولین کافیشاپ، و بزرگترین فنجون چاییای که به عمرم
دیدهام!
ذهنم سراسر مال تو میشه. و قلبم هم. یکباره زمستون میشه و من هوس میکنم توی هوای
سرد دی ماهی کاپشن قرمزم رو بپوشم و کنار دستت راه بیفتم توی کوچهها و خیابونهایی
که نمیشناسم و توی تمام کافهها و پشت همهی میزها، روبروی تو، و تنها تو، بنشینم.
دست میبرم و از لابه لای کتابهام منوی راک پارک رو بیرون میکشم و تصویرش رو در پاسخ برای
تو میفرستم.
باهاش بهار رو برات میفرستم. تمام اردیبهشت رو. درختها و برگها و سایهها رو.
اون پیرمرد نازنین و تمام شکوه و وقارش رو. دستم رو برات میفرستم با بوسهی روش.
+ دوستم. بهترین دوستم.