رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد! (سعدی)
شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ق.ظ
یکی دو
ماه پیش به شکلی کاملا تصادفی به نمایندهی یک
مجموعهای معرفی شدم تا یک صفحه مکاتبهی تجاری رو براشون به انگلیسی ترجمه کنم (این قانون
جذب که میگن همینه! من از ترجمه بیزارم و همیشه در مسیرشم!). بی این که این آقای
نماینده رو ببینم متن به دست من رسید و ترجمه رو براش ایمیل کردم و بلافاصله هزینهی
ترجمه به حسابم واریز شد. چند روز بعد یک متن دیگه، و بعدتر متنهای دیگه. مدتیه
که تقریبا هر هفته این مکاتبات و ترجمهها ادامه داشته و من از خودم میپرسم که
واقعا چرا این مجموعهای که در کار صادرات با تناژ بالا هستند و در مناقصات بینالمللی
شرکت میکنند، یک مترجم مسلط به امور تجاری و مکاتبات اداری استخدام نمیکنند تا هم
به نفع خودشون باشه و هم یکی از تحصیلکردههای این مملکت صاحب حقوق و درآمدی بشه.
درسته که قطعا وضعیت کنونی به لحاظ مالی بیشتر به نفعشون هست تا استخدام چنان فردی
اما برام قابل باور نیست که پای ملاحظات مالی در میون باشه. خصوصا که در طی
مکاتبات اظهار کردند که مشکلی در جهت تامین هزینه ترجمه ندارند و با این که پاسخ
دادم که هزینهی ترجمه همونیه که بهشون گفتم و نه بیشتر، در کمال تعجب میبینم که
در دو سری اخیر بیست و پنج درصد به دستمزد ترجمه اضافه کردهاند!
۹۵/۰۸/۰۸