ابر و باران

ابر و باران

خردمند با دقت به داستان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می داد، گوش کرد اما به او گفت که اکنون وقت ندارد که راز خوشبختی را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر کند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد. مرد خردمند اضافه کرد: اما از شما خواهشی دارم. آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد! مرد جوان شروع کرد به بالا و پائین کردن پله ها، در حالی که چشم از قاشق برنمی داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
خردمند از او پرسید: آیا فرش های ایرانی اتاق ناهار خوری را دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده بود را دیدید؟ جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده است، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود، حفظ کند. خردمند گفت: خب، پس برگرد و شگفتی های دنیای من را بشناس. آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه ای را که در آن سکونت دارد، بشناسد. مرد جوان این بار به گردش در کاخ افسانه ای پرداخت، در حالی که همچنان قاشق را به دست داشت.
با دقت و توجه کامل آثار هنری که زینت بخش دیوارها و سقف ها بود را می نگریست. او باغ ها را دید و کوهستان های اطراف را، ظرافت گل ها و دقتی که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود را تحسین کرد. وقتی که نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او تعریف کرد. خردمند پرسید که پس آن دو قطره روغنی که به تو سپردم، کجاست؟ مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است. آن وقت مرد خردمند به وی گفت: راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی. (کیمیاگر - کوئیلو)


یکی دو ماه پیش به شکلی کاملا تصادفی به نمایندهی یک مجموعه‌ای معرفی شدم تا یک صفحه مکاتبه‌ی تجاری رو براشون به انگلیسی ترجمه کنم (این قانون جذب که میگن همینه! من از ترجمه بیزارم و همیشه در مسیرشم!). بی این که این آقای نماینده رو ببینم متن به دست من رسید و ترجمه رو براش ایمیل کردم و بلافاصله هزینه‌ی ترجمه به حسابم واریز شد. چند روز بعد یک متن دیگه، و بعدتر متن‌های دیگه. مدتیه که تقریبا هر هفته این مکاتبات و ترجمه‌ها ادامه داشته و من از خودم می‌پرسم که واقعا چرا این مجموعه‌ای که در کار صادرات با تناژ بالا هستند و در مناقصات بین‌المللی شرکت می‌کنند، یک مترجم مسلط به امور تجاری و مکاتبات اداری استخدام نمی‌کنند تا هم به نفع خودشون باشه و هم یکی از تحصیل‌کرده‌های این مملکت صاحب حقوق و درآمدی بشه. درسته که قطعا وضعیت کنونی به لحاظ مالی بیشتر به نفعشون هست تا استخدام چنان فردی اما برام قابل باور نیست که پای ملاحظات مالی در میون باشه. خصوصا که در طی مکاتبات اظهار کردند که مشکلی در جهت تامین هزینه ترجمه ندارند و با این که پاسخ دادم که هزینه‌ی ترجمه همونیه که بهشون گفتم و نه بیشتر، در کمال تعجب می‌بینم که در دو سری اخیر بیست و پنج درصد به دستمزد ترجمه اضافه کرده‌اند! 

۹۵/۰۸/۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
سین هفتم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی